crackدیکشنری انگلیسی به فارسیترک، شکاف، رخنه، تق تق، کاف، ترق و تروق، انشقاق، ترکانیدن، را بصدا دراوردن، شکاف برداشتن، ترکیدن، تق کردن، تق تق کردن
crackleدیکشنری انگلیسی به فارسیترک خوردن، صدای ترق و تروق، ترقه، صدای انفجار پی در پی، شکستن، صدای انفجار و شکستگی تولید کردن
crackleدیکشنری انگلیسی به فارسیترک خوردن، صدای ترق و تروق، ترقه، صدای انفجار پی در پی، شکستن، صدای انفجار و شکستگی تولید کردن