curvesدیکشنری انگلیسی به فارسیمنحنی ها، منحنی، خم، پیچ، خمیدگی، خط منحنی، چیز کج، خط خمیده انحناء، منحنی خوراندن، خم کردن
خمهای یکجاisotopic curvesواژههای مصوب فرهنگستانخمهای واقع بر یک خمینه که با یک نگاشت یکجایی به هم مرتبط باشند
خطهای ترازlevel lines, contour linesواژههای مصوب فرهنگستانتصویر مقطعهای یک رویه با صفحههایی موازی یک صفحۀ مفروض بر آن صفحه متـ . خمهای تراز level curves
خمهای یکجاisotopic curvesواژههای مصوب فرهنگستانخمهای واقع بر یک خمینه که با یک نگاشت یکجایی به هم مرتبط باشند