انفجار، کج کردن، گرداندن، صرف کردن، خم کردن، منحنی کردن
اعمال، ضربت وارد اوردن، تحمیل کردن، ضربت زدن
inflex
نفوذ می کند، کج کردن، گرداندن، صرف کردن، خم کردن، منحنی کردن
inflective
فانتزی
انفجار، انحناء، صرف فعل، انعطاف، خمیدگی، کجی، خم سازی
فورا
inflect
camber, inflect, spring
conjugate, decline, inflect
پسوند فانی