damageدیکشنری انگلیسی به فارسیخسارت، خرابی، زیان، ضرر، اسیب، خدشه، خلل، خسران، گزنده، خسارت زدن، خسارت رساندن، زیان زدن، ضایع کردن، خسارت وارد کردن، معیوب کردن، عیب دار کردن، لطمه زدن به، خسارت وارد اوردن
ریل آسیبدیدهdamaged railواژههای مصوب فرهنگستانریلی که در نتیجۀ خروج از خط قطار یا بارگیری و جابهجایی نادرست یا به دلایل دیگر آسیب دیده باشد
نشاستۀ آسیبدیدهdamaged starchواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نشاسته که از تخریب بافت ریزدانههای نشاسته در مراحل مختلف آسیاب کردن غلات به دست میآید