درانلغتنامه دهخدادران . [ دَ / دَرْ را ] (نف ) صفت بیان حالت از دریدن . درنده . در حال دریدن : و آن یکی همچو ببر درانا. عبید زاکانی .- جامه دران ؛ چاک زنان در جامه <span class=
درانلغتنامه دهخدادران . [ دِ ](ع ص ، اِ) ج ِ دَرِن ، ریمناک و چرک آلوده و جامه ٔ کهنه . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به درن شود.
درانلغتنامه دهخدادران . [ دُ ](اِخ ) ظاهراً نام موضعی بوده است در حوالی کرمان و میان کرمان و هرموز. (تاریخ گزیده چ اروپا ص 641). دهی است از دهستان جرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان ، واقع در 75هزارگزی شمال کرمان و <span class="hl