حبسدیکشنری فارسی به انگلیسیconfinement, detention, durance, duress, imprisonment, jail, lockup, prison
تابآوری 1enduranceواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمانی که یک هواگَرد یا خودروِ زمینی یا شناور میتواند در وضعیت خاص، برای مثال بدون سوختگیری مجدد، به عملیات خود ادامه دهد