گهرتابلغتنامه دهخداگهرتاب . [ گ ُ هََ ] (نف مرکب ) مخفف گوهرتاب : تا سپهر از ستارگان بر سرشب گهرتاب معجر اندازد. خاقانی .رجوع به گوهرتاب شود.
ارتابلغتنامه دهخداارتاب . [ ] (اِخ ) شهریست [ ازروس ] که چون غریب اندر وی شود بکشند و از وی تیغ وشمشیر خیزد سخت باقیمت که اوی را دوتاه توان کردن وچون دست بازداری بجای خود بازآید. (حدود العالم ).
ارتابلغتنامه دهخداارتاب . [ اِ ] (ع مص ) سؤال کردن بعد بی نیازی . || ریخته و سوده شدن . (منتهی الارب ).