escortدیکشنری انگلیسی به فارسیاسکورت، همراه، مشایعت، گارد محافظ، بدرقه، ملتزمین، نگهبان، پاس، اسکورت کردن
اختلال همپاescort jammingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اختلال که هواگرد دارای تجهیزات پیچیده برای حفاظت از دیگر هواگردها ایجاد میکند
گشتنامۀ یاورescort itineraryواژههای مصوب فرهنگستانگشتنامهای که برای یاور تنظیم میشود، ضمن آنکه گشتپرداز هم از آن بهعنوان رهنمودی برای خطِمشیها و تشریفات کلی استفاده میکند
مأمور بدرقهescort guardواژههای مصوب فرهنگستانفردی که کار محافظت و نظارت بر زندانی را در اردوگاههای جنگی و بازداشتگاهها و جلسات بازپرسی و ترک و انتقال از مکانی به مکان دیگر بر عهده دارد