expandingدیکشنری انگلیسی به فارسیگسترش، توسعه دادن، بسط دادن، منبسط شدن، منبسط کردن، بسط یافتن، پهن کردن، به تفصیل شرح دادن
گسترش بسطیابندهexpanding spreadواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آرایش لرزهای که در آن گیرندهها بهازای هر عملکرد چشمهای معین به فواصل دورتر منتقل میشوند
الگوی جستوجوی مربعگسترشیexpanding square search patternواژههای مصوب فرهنگستانالگوی جستوجو و نجاتی که در آن شناور جستوجو را از نقطۀ مبنا و در مسیرهای مربعشکل با طول مشخص شروع میکند و طول اضلاع مربع را بهتدریج افزایش میدهد