فرگویالغتنامه دهخدافرگویا. [ ف َ ] (نف ) گوینده و حیوان ناطق . (آنندراج ).- جانور فرگویا ؛ حیوان ناطق که انسان باشد. (از ناظم الاطباء).
فروپایگیsubordinationواژههای مصوب فرهنگستانرابطة عمودی بین یک مفهوم فروپایه با مفهوم فراپایة بلافصل بالای آن در طبقهبندی سلسلهمراتبی
دوردیکشنری فارسی به انگلیسیab-, aloof, away, circle, circuit, circum-, circumference, deal, deep, dis-, distant, distantly, far, far-off, faraway, fringe, heat, lap, tele-, perimeter, rd, remote, revolution, round, streak, for-