filtratedدیکشنری انگلیسی به فارسیفیلتراسیون شده، صاف کردن، از صافی گذشتن، از صافی گذراندن، تصفیه کردن
infiltratedدیکشنری انگلیسی به فارسینفوذ کرد، نفوذ کردن، تراوش کردن، نشر کردن، گذاشتن، در خطوط دشمن نفوذ کردن