firmsدیکشنری انگلیسی به فارسیشرکت ها، شرکت، کارخانه، تجارتخانه، موسسه بازرگانی، محکم کردن، استوار کردن، ضخیم کردن
affirmsدیکشنری انگلیسی به فارسیتأیید می کند، تصدیق کردن، شهادت دادن، بطور قطع گفتن، اظهار کردن، اثبات کردن، تصریح کردن