flangeدیکشنری انگلیسی به فارسیفلنج، پخش رگه معدن، لبه بیرون امده چرخ، پیچ سر تنبوشه، برجستگی، لبه دار کردن، پخش کردن
بال 1flangeواژههای مصوب فرهنگستانقسمتی از سطح مقطع تیر که در بالا و پایین تیر قرار میگیرد و نقش اصلی آن مقاومت در برابر خَمش است
flangesدیکشنری انگلیسی به فارسیفلنج ها، پخش رگه معدن، لبه بیرون امده چرخ، پیچ سر تنبوشه، برجستگی، لبه دار کردن، پخش کردن
flangesدیکشنری انگلیسی به فارسیفلنج ها، پخش رگه معدن، لبه بیرون امده چرخ، پیچ سر تنبوشه، برجستگی، لبه دار کردن، پخش کردن
لبهرو 2flangewayواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ بین ریل حرکت و ریل نگهبان در محل تاج ریل برای عبور لبۀ چرخ
flangesدیکشنری انگلیسی به فارسیفلنج ها، پخش رگه معدن، لبه بیرون امده چرخ، پیچ سر تنبوشه، برجستگی، لبه دار کردن، پخش کردن
لبۀ اتصالbody flangeواژههای مصوب فرهنگستانمحل اتصال دو صفحه از بدنۀ خودرو که باعث ایجاد برآمدگی کوچکی در سطح بدنه میشود
لبۀ چرخwheel flangeواژههای مصوب فرهنگستانقسمت بیرونآمدۀ چرخ که هدایت حرکت قطار را بر روی ریل بر عهده دارد
لبۀ کاذبfalse flangeواژههای مصوب فرهنگستانباریکهای زاید در سمت بیرونی چرخ که در نتیجۀ سایش غلتشگاه چرخ ایجاد میشود