flawدیکشنری انگلیسی به فارسینقص، عیب، رخنه، خدشه، شکاف، کاستی، درز، اشوب ناگهانی، ترک برداشتن، عیب دار کردن، تند باد
flowدیکشنری انگلیسی به فارسیجریان، گردش، روند، رودخانه، مد، روانی، بده، باطلاق، جاری بودن، روان شدن، سلیس بودن، شریدن، فروهشتن
عیب تخممرغیoval flawواژههای مصوب فرهنگستانیکی از عیوب ریل ناشی از ناپیوستگی مواد سازندۀ آن که اغلب براثر حرارت زیاد در هنگام تولید ایجاد میشود و به مرور زمان به شکل تخممرغ در کلاهک ریل ظاهر میشود