freeدیکشنری انگلیسی به فارسیرایگان، خالی کردن، ازاد کردن، حق رای دادن، ازادی بخشیدن، فروهشتن، ترخیص کردن، بطور مجانی، مجانی، رها، عاری، ازاد، مختار، مبرا، مجاز، حق انتخاب، اختیاری، غیر مقید، سرخود، مستقل، میدانی، روا
آزادfreeواژههای مصوب فرهنگستانویژگی گیاهی که قطعات ناهمسان آن از هم فاصله دارند و طبیعتاً الحاقی صورت نگرفته است
frayدیکشنری انگلیسی به فارسیکثیف، نزاع، وحشت، نبرد، غوغا، ترس، فرسوده شدن، جنگ کردن، ترساندن، هراسانیدن، ساییدن، فاقدنیرو کردن
freezingدیکشنری انگلیسی به فارسیانجماد، ثابت کردن، منجمد شدن، یخ بستن، فلج کردن، سرمازدن، برجای خشک شدن، بی اندازه سرد کردن، غیر قابل حرکت ساختن، سرمازده کردن