gashesدیکشنری انگلیسی به فارسیسر و صدا، جای زخم در صورت، بریدگی، زخم، لاف، زخم زدن، بریدن، شکافدار کردن
gasesدیکشنری انگلیسی به فارسیگازها، گاز، بنزین، بخار، گاز معده، خود ستایی، گازدار کردن، با گاز خفه کردن، اتومبیل را بنزین زدن