گره خورده، ابستن، بار دار
گرسنگی، نقش کردن، تراشیدن، حفر کردن، قبر کندن، دفن کردن
شدید، بزرگ، سنگین، مهم، موقر، خطر ناک، سخت، مکدر، بم، غمگین
رشد کرد
greaved
خوب جفت
گریاندن
گریزان
gravida من
gravidness
گراویا
gravid, pregnant
big, expectant, gravid, pregnant
gravida III
progravid