greatestدیکشنری انگلیسی به فارسیبزرگترین، بزرگ، عالی، کبیر، عظیم، زیاد، فراوان، مهم، معتبر، خطیر، هنگفت، ماهر، متعال، عالی مقام، بصیر، ابستن، مطنطن، تومند
زیرینهinfimumواژههای مصوب فرهنگستانبرای زیرمجموعهای مانند A از یک مجموعۀ مرتب S ، بزرگترین عضوی از S که از هیچ عضو A بزرگتر نباشد متـ . اینفیمم بزرگترین کران پایین greatest lower bound