hushingدیکشنری انگلیسی به فارسیخفه شدن، صدا در نیاوردن، مخفی نگاه داشتن، ارام شدن، ارامش دادن، خاموش کردن
زبان بازدیکشنری فارسی به انگلیسیcajoler, glib, gusher, gushing, gushy, prevaricator, smooth-tongued, wag, waggish