hamsدیکشنری انگلیسی به فارسیحمام، ژامبون، گوشت ران خوک، گوشت ران، ران خوک نمک زده، ران و کفل، تازه کار، ژانبون، مقلد بی ذوق وبی مزه، بطور اغراق امیزی عمل کردن
hamstringsدیکشنری انگلیسی به فارسیهمسترینگ، عضلات عقب ران، زردپی، زردپی طرفین حفره پشت زانو، زانوی کسی را بریدن
hamstringsدیکشنری انگلیسی به فارسیهمسترینگ، عضلات عقب ران، زردپی، زردپی طرفین حفره پشت زانو، زانوی کسی را بریدن
whimwhamsدیکشنری انگلیسی به فارسیwhimwhams، هوس، هوا و هوس، خیال، وسواس، شییء یا چیز هوس انگیز و خیالی، علاقه دمدمی
whamsدیکشنری انگلیسی به فارسیشله ها، ضرب، صدای تصادم، صدای بهم خوردن اجسام جامد، با تصادم ایجاد صدا کردن