askدیکشنری انگلیسی به فارسیپرسیدن، خواستن، سوال کردن، جویا شدن، طلب کردن، طلبیدن، دعوت کردن، پرسش کردن، خبر گرفتن، خواهش کردن، برای چیزی بی تاب شدن
فرمانده درصحنهon-scene coordinator, on-scene commander, OSCواژههای مصوب فرهنگستانیکی از افراد واحدهای جستوجو و نجات که برای هماهنگی عملیات در یک منطقۀ خاص برگزیده میشود