soundingدیکشنری انگلیسی به فارسیصدایی، صدا کردن، زدن، نواختن، به نظر رسیدن، صدا دادن، بنظر رسیدن، بگوش خوردن، ژرفاسنجی کردن، گمانه زدن، بصدا در اوردن، سر و گوش آب دادن
متظاهرانهدیکشنری فارسی به انگلیسیartificial, assumed, counterfeit, external, fictive, flatulent, grandiose, high-sounding, ostentatiously, pretentiously, theatrical