impactدیکشنری انگلیسی به فارسیتأثیر، ضربه، اصابت، اثر شدید، ضربت، ضرب، تماس، بهم فشردن، پیچیدن، زیر فشار قرار دادن، با شدت ادا کردن، با شدت اصابت کردن
برخوردimpactواژههای مصوب فرهنگستانتماس میان دو جسم که در جریان آن تکانه از یک جسم به جسم دیگر منتقل میشود
زاویۀ برخوردangle of impact, impact angleواژههای مصوب فرهنگستان[حملونقل درونشهری-جادهای] زاویۀ بین محور تقارن مانع طولی و مسیر حرکت خودرو در محل تصادف [فیزیک] زاویۀ تند پرتابه با افق، در هنگام برخورد آن با زمین
عارضهسنجی ترددtraffic impact analysis, impact analysisواژههای مصوب فرهنگستانمطالعۀ تأثیر کاربری زمین بر تردد اطراف
حوضۀ برخوردیimpact basinواژههای مصوب فرهنگستاندهانۀ برخوردی بزرگی که در آن چند حلقه کوه هممرکز وجود دارد
دگرگونی برخوردیimpact metamorphismواژههای مصوب فرهنگستاندگرگونی سنگها یا کانیها براثر عبور یک موج ضربهای ناشی از برخورد یک شهابسنگ به سطح زمین
impactingدیکشنری انگلیسی به فارسیتأثیرگذار است، بهم فشردن، پیچیدن، زیر فشار قرار دادن، با شدت ادا کردن، با شدت اصابت کردن
impactingدیکشنری انگلیسی به فارسیتأثیرگذار است، بهم فشردن، پیچیدن، زیر فشار قرار دادن، با شدت ادا کردن، با شدت اصابت کردن
برخورد مایلoblique impactواژههای مصوب فرهنگستانبرخوردی که در آن سرعت دو جسم در لحظة برخورد در یک راستا نیست
برخورد مستقیمdirect impactواژههای مصوب فرهنگستانبرخوردی که در آن سرعت دو جسم در لحظة برخورد در یک راستاست