impactingدیکشنری انگلیسی به فارسیتأثیرگذار است، بهم فشردن، پیچیدن، زیر فشار قرار دادن، با شدت ادا کردن، با شدت اصابت کردن
نهفتگی دندانdental impaction, tooth impaction, impactionواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن دندانی براثر موانع فیزیکی نتواند بهصورت طبیعی بروید
نهفتگی افقیhorizontal impactionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نهفتگی دندان که در آن افقی بودن دندان مانع رویش آن شده است
نهفتگی دورینهگراdistoangular impactionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نهفتگی که در آن دندان نهفته بهصورت مایل و با شیبی در جهت دورینه قرار گرفته است
نهفتگی نزدینهگراmesioangular impactionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نهفتگی دندان که در آن دندان نهفته بهصورت مایل و با شیبی در جهت نزدینه قرار گرفته است