تحمیل شده
مضطرب، خمیر کردن، رنگ غلیظ زدن به
بی حوصله
محارب، دغل باز، طرار، وانمود کننده
فساد، خمیر کردن، رنگ غلیظ زدن به
یکدلی، تلقین، انتقال فکر