درآمد انتسابیimputed incomeواژههای مصوب فرهنگستاندرآمد نسبتدادهشده به صاحب یک دارایی هنگامی که بهجای کسب درآمد و اجاره دادن آن، خود از آن استفاده کند
ارزش برآوردیimputed valueواژههای مصوب فرهنگستانارزش چیزی که ارزشگذاری آن به دلیل نبود اطلاعات دقیق، بر مبنای اطلاعات و ارزش کالاها یا وضعیتهای مشابه، محاسبه شده باشد
نسبت دادندیکشنری فارسی به انگلیسیaccuse, accredit, ascribe, assign, attribute, attribution, impute, predicate