incapacitatesدیکشنری انگلیسی به فارسیناتوان کننده، ناتوان ساختن، از کار افتادن، ناقابل ساختن، سلب صلاحیت کردن از، بی نیرو ساختن، محجور کردن
incapacitatedدیکشنری انگلیسی به فارسیناتوان کننده، ناتوان ساختن، از کار افتادن، ناقابل ساختن، سلب صلاحیت کردن از، بی نیرو ساختن، محجور کردن
incapacitateدیکشنری انگلیسی به فارسیناتوان کننده، ناتوان ساختن، از کار افتادن، ناقابل ساختن، سلب صلاحیت کردن از، بی نیرو ساختن، محجور کردن