inductدیکشنری انگلیسی به فارسیالقاء کند، درک کردن، استنباط کردن، وارد کردن، گماشتن بر، اشنا کردن، القاء کردن
inductsدیکشنری انگلیسی به فارسیالقا می کند، درک کردن، استنباط کردن، وارد کردن، گماشتن بر، اشنا کردن، القاء کردن
inductionدیکشنری انگلیسی به فارسیالقاء، استقراء، استنتاج، قیاس، مقدمه، قیاس کل از جزء، ایراد، ذکر، پیش سخن
inductionدیکشنری انگلیسی به فارسیالقاء، استقراء، استنتاج، قیاس، مقدمه، قیاس کل از جزء، ایراد، ذکر، پیش سخن