influenceدیکشنری انگلیسی به فارسینفوذ، تاثیر، اعتبار، توانایی، تفوق، تجلی، برتری، نفوذ کردن بر، تاثیر کردن بر، وادار کردن، ترغیب کردن، تحت نفوذ خود قرار دادن
influencedدیکشنری انگلیسی به فارسیتحت تاثیر قرار گرفت، نفوذ کردن بر، تاثیر کردن بر، وادار کردن، ترغیب کردن، تحت نفوذ خود قرار دادن
influenceدیکشنری انگلیسی به فارسینفوذ، تاثیر، اعتبار، توانایی، تفوق، تجلی، برتری، نفوذ کردن بر، تاثیر کردن بر، وادار کردن، ترغیب کردن، تحت نفوذ خود قرار دادن
influenceدیکشنری انگلیسی به فارسینفوذ، تاثیر، اعتبار، توانایی، تفوق، تجلی، برتری، نفوذ کردن بر، تاثیر کردن بر، وادار کردن، ترغیب کردن، تحت نفوذ خود قرار دادن
تأثیر اجتماعsocial influenceواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه تغییر در افکار یا احساسات یا رفتارهای فرد که دیگران آن را ایجاد کنند