شتاب لحظهایinstantaneous accelerationواژههای مصوب فرهنگستانآهنگ تغییر سرعت جسم متحرک برحسب زمان در هر لحظه
ولتاژ معکوسreverse voltageواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر ولتاژ لحظهای (instantaneous voltage) که در مداری با قطبایی مخالفِ قطبایی رسانش عادی روی میدهد
خانک تفکیک زمینیground resolution cellواژههای مصوب فرهنگستانمکانی بر روی زمین که تحت پوشش میدان دید آنی (instantaneous field of view) آشکارساز قرار دارد
فوریدیکشنری فارسی به انگلیسیexpress, expeditious, quick, immediate, imperious, instant, instantaneous, pressing, prompt, ready, soon, spontaneous, summary, urgent