inviteدیکشنری انگلیسی به فارسیدعوت، دعوت کردن، خواندن، خواستن، طلبیدن، وعده گرفتن، مهمان کردن، وعده دادن، احضار کردن
imbedدیکشنری انگلیسی به فارسیimbed، در درون کار کردن، نشاندن، فرو کردن، خواباندن، محاط کردن، دور گرفتن، جا دادن
invitesدیکشنری انگلیسی به فارسیدعوت می کند، دعوت کردن، خواندن، خواستن، طلبیدن، وعده گرفتن، مهمان کردن، وعده دادن، احضار کردن
invitedدیکشنری انگلیسی به فارسیدعوت کرد، دعوت کردن، خواندن، خواستن، طلبیدن، وعده گرفتن، مهمان کردن، وعده دادن، احضار کردن
invitesدیکشنری انگلیسی به فارسیدعوت می کند، دعوت کردن، خواندن، خواستن، طلبیدن، وعده گرفتن، مهمان کردن، وعده دادن، احضار کردن
invitedدیکشنری انگلیسی به فارسیدعوت کرد، دعوت کردن، خواندن، خواستن، طلبیدن، وعده گرفتن، مهمان کردن، وعده دادن، احضار کردن