حتشلغتنامه دهخداحتش . [ ح َ ] (ع مص ) حتش قوم ؛ گرد آمدن آنان . آماده گشتن آنان . || پیوسته نگریستن در چیز. || برانگیخته شدن به نشاط. (منتهی الارب ).
حتشلغتنامه دهخداحتش . [ ح َ ت َ ] (اِخ ) موضعی است به سمرقند. و از آنجاست ، احمدبن محمدبن عبدالجلیل حتشی . (تاج العروس ) (منتهی الارب ).
هتشلغتنامه دهخداهتش . [ هََ ] (ع مص ) برانگیختن سگ رابر شکار. (منتهی الارب ). برانگیختن سگ را. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). برآغالیدن . برافژولیدن : هُتِش َ الکلب هَتْشاً؛ برانگیخته شد. این لغت در مورد سگ و درندگان به کار میرود. (از اقرب الموارد).
hitsدیکشنری انگلیسی به فارسیبازدید، اصابت، موفقیت، تصادف، ضرب، ضربت، نمایش یا فیلم پر مشتری، زدن، خوردن، خوردن به، اصابت کردن، به هدف زدن
فراهمساز خدمات تلفن اینترنتیinternet telephony service provider, ITSPواژههای مصوب فرهنگستانشرکتی که از طریق اینترنت خدمات تلفن ارائه میدهد
آندیکشنری فارسی به انگلیسیinstant, its, t'other, that, tother, moment, point, second, split second, trice, twinkle, twinkling, whom, wink, yonder
سامانههای حملونقل هوشمندintelligent transport systemsواژههای مصوب فرهنگستاندامنة وسیعی از اطلاعات مبتنی بر فنّاوری ارتباطات که بهصورت یکپارچه در زیرساختها و وسایل نقلیة سامانة حملونقل به کار گرفته میشود و بهاینترتیب، پایش و مدیریت جریان تردد و کاهش راهبندان و ایجاد مسیرهای جایگزین برای مسافران امکانپذیر میشود اختـ . سحنه ITS
limitsدیکشنری انگلیسی به فارسیمحدودیت ها، حد، حدود، اندازه، پایان، وسعت، غایت، کنار، سابقه، محدود کردن، محدود ساختن، منحصر کردن