leadersدیکشنری انگلیسی به فارسیرهبران، رهبر، فرمانده، رئيس، پیشوا، راهنما، راس، قائد، پیشقدم، سالار، سرمقاله، سر کرده، سر دسته، سرور
رهبریleadershipواژههای مصوب فرهنگستانهدایت و تأثیرگذاری بر اعمال و نگرشهای افراد یا گروهها از طریق سازماندهی، راهنمایی، هماهنگی و انگیختگی آنها
رهبری تبادلیtransactional leadershipواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای از مدیریت که در آن مدیر با کارکنان ارتباطی سازنده و تعاملی برقرار میکند و از این طریق به تثبیت ارتباط و رضایت دو طرف نظر دارد
رهبری تحولیtransformational leadershipواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای از مدیریت که در آن مدیر در کارکنان انگیزه ایجاد میکند تا بهجای منافع فوری به اهداف متعالی و سطوح بالاتر و خودشکوفایی توجه کنند