lugsدیکشنری انگلیسی به فارسیاشکال، پس زدن دهنه اسب، گوشک، گوش پوش، اویزه، دیرک، تیر، ادم کله خر، کودن، قالب زدن، هر عضو جلو امده چیزی، کشیدن و بردن، بزور کشیدن، گنجانیدن
slugsدیکشنری انگلیسی به فارسیرولز، یک جرعه مشروب، حلزون بی صدف، جانور کندرو، ضربه سنگین زدن، گلوله بی شکل، چارپاره، جانور تنبل، گردونه کندرو، اسب کندرو، تکه فلز خام، ضربت مشت، مثل حلزون حرکت کردن، ضربت سنگین زدن به، لول زدن
plugsدیکشنری انگلیسی به فارسیشاخه ها، دو شاخه، توپی، قاچ، سر، شیر، سوراخ گیر، در، قاش، دوشاخه کلید اتصال، سربطری، برق وصل کردن، بستن، توپی گذاشتن، در چیزی را گرفتن، قاچ کردن، تیر زدن