lurkدیکشنری انگلیسی به فارسیخیره شدن، در خفا انجام دادن، کمین کردن، در تکاپو بودن، در کمین شکار بودن، در انتظار فرصت بودن، دزدکی عمل کردن
لورکلغتنامه دهخدالورک . [ رَ ] (اِ) کمان حلاجی . (برهان ). کمان ندّاف . لور. (جهانگیری ). کمانی که بدان پنبه را پاک و پاکیزه کنند. || نوعی از تیر پیکان دار. (برهان ).
لورکلغتنامه دهخدالورک . [ ل ُ رَ ] (اِ مصغر) مصغر لور، تلفظی از لُر. لرک : لورکی در مجلس وعظ حاضر شد. واعظ میگفت : صراط از موی باریکتر باشد و از شمشیر تیزتر... لوری برخاست و گفت : مولانا! آنجا دارابزینی یا چیزی باشد که دست در آنجا زنند و بگذرند، گفت : نی . گفت : پس نیک
lurksدیکشنری انگلیسی به فارسیلرزش، در خفا انجام دادن، کمین کردن، در تکاپو بودن، در کمین شکار بودن، در انتظار فرصت بودن، دزدکی عمل کردن