manifestدیکشنری انگلیسی به فارسیآشکار، بیانیه، اعلامیه، اشاره، خبر، نامه، بازنمود کردن، اشکار ساختن، معلوم کردن، فاش کردن، اعلامیه دادن، ظاهر ساختن، ظاهر، بارز، فاش، اشکار، ساطع
منفشلغتنامه دهخدامنفش . [ م ُ ن َف ْ ف َ ] (ع ص ) منفش المنخرین ؛ فراخ سوراخ بینی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
منفصلغتنامه دهخدامنفص . [م ُ ف َص ص ] (ع ص ) جداشونده . (آنندراج ). جداشده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انفصاص شود.