مظمیلغتنامه دهخدامظمی . [ م َ می ی ] (ع ص ) کشت که از باران آب خورد خلاف مسقی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کشتی که از باران آب خورد. (ناظم الاطباء). زرع مظمی ؛ زراعت دیمی .مقابل زراعت مسقوی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مسمیلغتنامه دهخدامسمی . [ م ُ س َم ْ ما ] (اِ) مسما. مسمّن . نام غذائی است . و رجوع به مسما و مسمن شود.
مسمیلغتنامه دهخدامسمی . [ م ُ س َم ْ ما ] (از ع ، اِ) صورت ظاهر. فورمالیته . مسما. ظاهر: منظور آن بود که مسمائی به عمل آید.