levelدیکشنری انگلیسی به فارسیسطح، میزان، تراز، سویه، هم تراز، سطح برابر، هدف گیری، الت ترازگیری، یک دست، ترازسازی، تراز کردن، مسطح کردن یاشدن، نشانه گرفتن، مسطح کردن، هموار، مسطح، مساوی، هم پایه، یک نواخت، مستوی
اَبر میانیmedium cloudواژههای مصوب فرهنگستاناَبر متعلق به طبقۀ میانی شامل اَبرهای فرازکومهای و فرازپوشنی و باراپوشنی متـ . اَبر تراز میانی medium-level cloud, middle-level cloud اَبر طبقۀ میانی middle etage