این مرد (= معرفه) از آن مرد (= معرفه) جوانتر است.گویش اصفهانی تکیه ای: ne(n) marde az nu(n) marde ǰevuntar-a. طاری: in merde az un merd ǰevuntar-a. طامه ای: ni merd az nu merd ǰevuntar-e. طرقی: in merde az un merde ǰevuntar-a. کشه ای: in merd az un merd ǰevuntar-a. نطنزی: nen merde ǰevuntar az non merde-ya.
مرتلغتنامه دهخدامرت . [م َ ] (ص ) زنده . مقابل مرده . (برهان قاطع) (انجمن آرا). || آشفته . پریشان . پراکنده . (ناظم الاطباء). مرادف ترت است و ترت و مرت یعنی پرت و پلا. پریشان و پراکنده : زین یکی ناصر عباداﷲ خلقی ترت و مرت زآن دگر حافظ بلاد اﷲ جهانی تار و مار.<
مرتلغتنامه دهخدامرت . [ م َ ] (ع ص ، اِ) دشت بی علف و بی گیاه . (از منتهی الارب ). زمین هموار که در او هیچ نبات نبود. (فرهنگ خطی ). زمین قفر بدون گیاه . مَروت . (از متن اللغة). زمین بی آب و گیاه .(المرصع). مفازةٌ بلانبات ، و گفته اند زمین که خاکش خشک نباشد اما بی آب و علف باشد. ج ، امرات و م
شادمانیدیکشنری فارسی به انگلیسیbliss, delight, disport, exultation, frolic, glee, joy, jubilation, jubilee, mirth, rejoicing