مؤقیلغتنامه دهخدامؤقی . [ م ُءْ ] (ع اِ) موقی . لغتی است در مؤق ، به معنی کنج چشم و دنباله ٔ آن . (ناظم الاطباء).
موقیلغتنامه دهخداموقی . [ م َ قا ] (ع ص ، اِ) ج ِ مائق ، به معنی گول . (ناظم الاطباء). و رجوع به مائق شود.
موقیلغتنامه دهخداموقی . [ م َ قی ی ] (ع ص ) کسی که ترسیده شده باشد. (ناظم الاطباء). || شجاع . (از اقرب الموارد). و رجوع به مُوَقّی ̍ شود.
موقیلغتنامه دهخداموقی . [ م ُ وَق ْ قا ](ع ص ) کسی که بسیار ترسیده شده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مَوقی ّ شود. || آنکه از وی همه کس پرهیز می کند. (ناظم الاطباء). || دلاور نیک محفوظ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شجاع . (ناظم الاطباء). سخت دلاور. (از اقرب الموارد).
موقیلغتنامه دهخداموقی ٔ. [ ق ِءْ ] (ع اِ) مؤقی . لغتی است در مؤق ، به معنی کنج چشم و دنباله ٔ آن . (ناظم الاطباء).
آدم احمقدیکشنری فارسی به انگلیسیass, clod, donkey, moron, jackass, moke, nincompoop, oaf, pinhead, wanker, zany