مئناثلغتنامه دهخدامئناث . [ م ِءْ ](ع ص ) زنی که او را عادت ماده زادن باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و همچنین است رجل مئناث زیرا مذکر و مؤنث در وزن مفعال یکسانند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زمین نرم بسیار رویاننده ٔ نبات . || شمشیر کند. (منتهی الارب ) (از
میناثلغتنامه دهخدامیناث . (ع ص ) مئناث . (آنندراج ). صورتی از مئناث . ج ، مآنیث . (مهذب الاسماء). رجوع به مئناث و مهذب الاسماء شود : و توفی ابنه ابوعلی فی شهور سنة تسع و عشرین و خمسمائة و کان میناثاً. (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 197).
دارادیکشنری فارسی به انگلیسیcapitalist, flush, moneyed, propertied, rich, wealthy, well-off, well-to-do
پولداردیکشنری فارسی به انگلیسیcapitalist, circumstanced, millionaire, moneyed, rich, substantial, wealthy, well-off, well-to-do