لعنتی، پوست انداختن، تولک رفتن، موی ریختن
موندن
مالته، ابجو ساختن، مالت زدن، بحالت مالت دراوردن
لجن، پوست انداختن، تولک رفتن، موی ریختن
مولتین
ذوب شده، گداخته، ریخته، اب شده