mastersدیکشنری انگلیسی به فارسیکارشناسی ارشد، استاد، ارباب، سرور، صاحب، کارفرما، چیره دست، پیر، رئيس، دانشور، مدیر، سید، سرامد، استاد شدن، ماهر شدن، خوب یاد گرفتن، تسلط یافتن بر، رام کردن
mattersدیکشنری انگلیسی به فارسیمسائل، ماده، موضوع، اهمیت، امر، مطلب، چیز، جسم، نکته، ماهیت، ذات، خیم، جوهر، اهمیت داشتن، مهم بودن