naturalدیکشنری انگلیسی به فارسیطبیعی است، احمق، طبیعی، ذاتی، عادی، فطری، بدیهی، سرشتی، قهری، غریزی، ساده، خلقی، نهادی، جبلی، استعداد ذاتی، دیوانه
naturalizingدیکشنری انگلیسی به فارسیطبیعی بودن، بتابعیت کشوری در آمدن، پذیرفته شدن، جزو زبانی وارد شدن، بومی شدن، طبیعی شدن
naturalizesدیکشنری انگلیسی به فارسیطبیعتا، بتابعیت کشوری در آمدن، پذیرفته شدن، جزو زبانی وارد شدن، بومی شدن، طبیعی شدن
naturalizedدیکشنری انگلیسی به فارسیطبیعی است، بتابعیت کشوری در آمدن، پذیرفته شدن، جزو زبانی وارد شدن، بومی شدن، طبیعی شدن