actedدیکشنری انگلیسی به فارسیعمل کرد، عمل کردن، رفتار کردن، کنش کردن، کار کردن، جان دادن، روح دادن، اثر کردن، بازی کردن، نمایش دادن، بر انگیختن
hogtiedدیکشنری انگلیسی به فارسیhogtied، از کار افتادن، عاجز ودرمانده کردن، چهار دست و پا را محکم بستن
قاعدۀ هشتتاییoctet rule, chemical octet ruleواژههای مصوب فرهنگستانقاعدهای که بر مبنای آن اکثر اتمها در هنگام پیوندش، غالباً الکترونهایی را از دست میدهند یا میگیرند یا به اشتراک میگذارند تا لایۀ بیرونی آنها هشتالکترونی و پایدار شوند
هشتسراییoctet 2واژههای مصوب فرهنگستانقطعۀ موسیقی که برای هشت خواننده یا هشت نوازنده تصنیف شده باشد متـ . هشتنوازی
هشتتایی باریونیbaryon octetواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از هشت ذره با پاریتۀ (parity) مثبت و اسپین 1/2 که الگویی متقارن دارند