houndsدیکشنری انگلیسی به فارسیاسب ها، سگ تازی، سگ شکاری، ادم منفور، با تازی شکار کردن، تعقیب کردن، پاپی شدن
hauntsدیکشنری انگلیسی به فارسیخالی از سکنه، امد و شد زیاد، محل اجتماع تبه کاران، مراجعه مکرر، امیزش، پاتوغ، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
battlegroundsدیکشنری انگلیسی به فارسیمیدان های نبرد، نبردگاه، میدان جنگ، رزمگاه، عرصه منازعه، میدان جنگ/میدان نبرد