abhorsدیکشنری انگلیسی به فارسیعاشق، تنفر داشتن از، بیم داشتن از، ترس داشتن از، ترساندن، ترسیدن، منزجر شدن از
انفجاردیکشنری فارسی به انگلیسیblast, blowup, burst, detonation, explosion, fulmination, outburst, shot