palmدیکشنری انگلیسی به فارسینخل، نخل خرما، وجب، نشانه پیروزی، کامیابی، کف دست انسان، کف پای پستانداران، کف هر چیزی، کش رفتن، رشوه دادن، با کف دست لمس کردن
چپاندندیکشنری فارسی به انگلیسیcompact, cram, crowd, jam, overcrowd, pack, palm off, ram, shove, squeeze, stick, stuff, tamp, thrust, wad, wedge
انداختندیکشنری فارسی به انگلیسیcast, chop, clap, cut, drop, hew, launch, palm off, pelt, pitch, plump, precipitate, send, shine, shy, throw, thrust, toss, tumble
palmدیکشنری انگلیسی به فارسینخل، نخل خرما، وجب، نشانه پیروزی، کامیابی، کف دست انسان، کف پای پستانداران، کف هر چیزی، کش رفتن، رشوه دادن، با کف دست لمس کردن