papدیکشنری انگلیسی به فارسیپاپ، نوک پستان، ممه، قله، خوراک نرم و رقیق، خمیر نرم، تفاله گوشت یا سیب، هر چیزی شبیه نوک پستان
مامینهتودpapilloma, papillary tumorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نورویش خوشخیم پوششی که برجستگیهای انگشتمانند دارد
خمیرکاغذpapier mâché, chewed paperواژههای مصوب فرهنگستاناثر حجمی ساختهشده بهوسیلۀ مخلوطی از کاغذ خمیرشده و چسب
مهملدیکشنری فارسی به انگلیسیbaloney, bromide, bromidic, hogwash, idle, nonsense, pap, rubbishy, trashy