peerدیکشنری انگلیسی به فارسیهمکار، همتا، جفت، همشان، عضو مجلس اعیان، صاحب لقب اشرافی، رفیق، هما ل، بدرجه اشرافی رسیدن، بدقت نگریستن، نمایان شدن، بنظر رسیدن، برابر کردن، هم درجه کردن، برابر بودن با
peerدیکشنری انگلیسی به فارسیهمکار، همتا، جفت، همشان، عضو مجلس اعیان، صاحب لقب اشرافی، رفیق، هما ل، بدرجه اشرافی رسیدن، بدقت نگریستن، نمایان شدن، بنظر رسیدن، برابر کردن، هم درجه کردن، برابر بودن با
همتاpeerواژههای مصوب فرهنگستانفردی که در یک ویژگی یا نقش، مانند سن و جنس و شغل و عضویت در گروه اجتماعی، با یک یا تعدادی از افراد همانند باشد
peerدیکشنری انگلیسی به فارسیهمکار، همتا، جفت، همشان، عضو مجلس اعیان، صاحب لقب اشرافی، رفیق، هما ل، بدرجه اشرافی رسیدن، بدقت نگریستن، نمایان شدن، بنظر رسیدن، برابر کردن، هم درجه کردن، برابر بودن با